ويژه نامه گراميداشت سالروز آزاد سازی خرمشهر
فتح خرمشهر فتح خاك نيست، فتح ارزشهاي اسلامي است.
خرمشهر شهر لاله هاي خونين است.
" خرمشهر را خدا آزاد كرد."
امام خمينی (قدس سره)
(( خاطرات یک خلبان از آزاد سازی خرمشهر ))
با همون حالش که دستم رو محکم گرفته بود، گفت: یه قولی به من میدی!؟ گفتم: بگو. گفت: قول بده که اگه خرمشهر آزاد شد، به من خبر بدی. گفتم: حتماً، مطمئن باش.
روز سوم خرداد بود. شهر تهران حسابی درتب و تاب جنگ بود. در هر کوی و برزن، از بلندگوها صدای مارش نظامی به گوش میرسید. مردم در حین انجام کارهای روزمره، حواسشون به بلندگوها بود تا اگر آژیر وضعیت قرمز به صدا در اومد، فوری به نزدیکترین جان پناهها، که همه جا تعبیه شده بود، پناه ببرند. من شب قبلش پرواز بودم. و اون روز هم، زمان استراحتم بود. برای انجام کاری از پایگاه بیرون اومدم. هنوز به میدان آزادی نرسیده بودم که ناگهان رادیوی ماشین برنامه عادی خودش رو قطع کرد و خبر از یك حمله بزرگ داد.
طبق معمول، با شنیدن خبر حمله رزمندگان، تصمیم گرفتم به پایگاه برم. یه حسی به من میگفت این یکی باید خیلی مهم باشه. همیشه یک دست لباس پرواز و ماسک اکسیژن و... که از ملزومات پروازی است، تو ماشین داشتم. وارد میدان آزادی که شدم، با راهبندان طولانی مواجه شدم، که البته بیشتر به خاطر تردد آمبولانسهای حامل مجروحین جنگی از فرودگاه بود. با مشاهده آمبولانسها دیگه صد در صد مطمئن شدم مربوط به همین حملهای هست که رادیو اعلام کرد.
دیدم اگه صبر کنم، حالا حالاها راه باز نمیشه. به ناچار به گشت راهنمایی و رانندگی که در ضلع جنوبی میدان ایستاده بود مراجعه کردم و به افسری که اونجا بود، خودم رو معرفی كردم و خواهش کردم كه یه جوری من رو از این مهلکه نجات بده تا به پایگاه برسم. افسر جوان که هنوز هم اسمش رو به خاطر دارم، سروان عالی نسب (نام آدمهای خوب هیچ گاه از ذهنم پاک نمیشه)، با کمال میل موافقت کرده و همانند اسکورت تشریفات (نمردیم و یه بار مثل از ما بهترون اسکورت شدیم!) راه رو برام باز کرد.
جنب و جوش عجیبی تو خط پرواز سی _130 به چشم میخورد. معمولاً هر وقت حملهای صورت میگرفت، این جا همه چیز بهم میریخت. همه عجله داشتند. سرشیفت اون روز، رضا مسیبی بود. با وجودی که ذاتاً آدم خونسردی است، ولی به خاطر فراوانی پروازهای جنگی و کمبود نفرات شیفت، حسابی آشفته و عصبی بود. با دیدن من، چشمانش برقی زد و با خوشحالی پرسید: بهروز اومدی بری پرواز!؟ من هم که با او شوخی داشتم گفتم: نه رضا جون، اومدم یه قل دو قل بازی کنم و متعاقب آن به سوی اولین هواپیمایی که قرار بود اعزام بشه رفتم.
اون ایام رسم بود که روی زمین، به ما نمیگفتند مجروحین را به کدام شهر و دیار ببریم. طفلکیها حق داشتند که نگن، چون به قدری آدمهای راحتطلبی مثل من، چونه میزدیم که این ابوطیاره رو بفرستین تهران! که اونها از کار و زندگی میموندن. برای همین به محض این که اوج میگرفتیم، از طریق برج مراقبت پرواز به ما اعلام میشد که مقصدمون کجاست؛ و آن بندههای خدا رو کجا ببریم. خلاصه این که، اون روز فهمیدم عملیات با نام بیتالمقدس و برای باز پس گیری خرمشهر از چنگال دشمنان بعثی آغاز شده است.

به ما اعلام شد که هواپیما آماده است، اما مقصد نامعلوم است! همین که اومدم از پلههای هواپیما بالا برم، دیدم بیچاره این مرکب آهنین كه پر از مجروحان جنگی است که به صورت افقی بر روی برانکاردهای هواپیما قرار گرفتهاند.
همین که بالا اومدم، اولین مجروح که چهرهی آفتاب سوختهای هم داشت و معلوم بود از بچههای بومی منطقه خرمشهر است، با لهجه شیرین جنوبیاش که مملو از درد گلوله بود، مچ دستم رو گرفت. فکر کردم آب میخواهد. چون کسانی که گلوله میخورند، یا خونریزی دارند، بد جوری تشنه میشوند. پزشكان هم به ما سفارش کرده بودند مطلقا آب یا مایعات به مجروحین ندهیم. با حالت زاری که داشت پرسید: برادر رادیو گوش کردی؟ تعجب کردم. فکر کردم بر اثر خونریزی هذیان میگه. با مهربونی گفتم: رادیو برای چی!؟ گفت: میخوام بدونم خرمشهر بالأخره آزاد شد یا نه؟ تازه متوجه شدم که منظورش چی بوده. گفتم: خبر ندارم. ولی اگه میشد حتما ما هم متوجه میشدیم.
با همون حالش که دستم رو محکم گرفته بود، گفت: یه قول به من میدی؟ گفتم: بگو عزیزم. گفت: قول بده که اگه خرمشهر آزاد شد، به من خبر بدی. گفتم: حتما،ً مطمئن باش. لبخند کم جونی زد و دستم رو رها کرد. وقتی اوج اولیه را گرفتیم، مقصد ما شهر تبریز اعلام شد. توی مسیر پرواز، به خاطر خواهش اون جوان، با این که کار زیادی هم داشتم، ولی مرتب به رادیو گوش میدادم. رادیو مرتب از یك حمله بزرگ حرف میزد. مارش نظامی و سرودهای میهنی. کم کم شهر تبریز از بالا دیده میشد. در حال کمکردن ارتفاع بودیم که در یک لحظه، رادیو برنامههایش را قطع کرد. گوینده در حالی که صداش از هیجان میلرزید، اعلام کرد: شنوندگان عزیز توجه فرمایید، خونین شهر، شهر خون، آزاد شد...
خیلی خوشحال شدم. نمیدانم دقیقا چقدر از اعلام این خبر گذشته بود که به شهر تبریز رسیدیم. فوری پیاده شدم تا این خبر خوش را به آن رزمنده چشم انتظار بدهم. به محض این که بالای سرش رسیدم، دیدم در خواب عمیقی فرو رفته. چهرهاش دیگر خسته به نظر نمی رسید. تکانش دادم. برادر... برادر... بهیار پرواز با اندوه گفت: جناب سروان، او همین چند دقیقه پیش شهید شد.
نمیدونم فهمید که شهرش آزاد شده یا نه؟ ولی مطمئن هستم روح او هم با خرمشهر آزاد شد...
و خونینشهر؛ شهر خونآزاد شد
«خرمشهر» که پس از 34 روز مقاومت در برابر دشمن در تاریخ 4 آبان 59 سقوط کرده بود، پس از 575 روز اشغال، در کمتر از 48 ساعت آزاد و به طور کامل از وجود نیروهای ارتش عراق پاکسازی شد.

«خرمشهر» که پس از 34 روز مقاومت در برابر دشمن در تاریخ 4 آبان 59 سقوط کرده بود، پس از 575 روز اشغال، در کمتر از 48 ساعت آزاد و به طور کامل از وجود نیروهای ارتش عراق پاکسازی شد. در این عملیات ضمن آزادسازی خرمشهر، هویزه، پادگان حمید و شلمچه و جاده اهواز-خرمشهر-کرخه نور و جاده سوسنگرد -هویزه، دهها هواپیما، 2 بالگرد، 285 تانک و نفربر و 500 خودرو منهدم و 105 تانک و نفربر و 95 هزار مین و صدها خودرو و سلاح به غنیمت گرفته شد و بیش از 16 هزار نفر از مزدوران بعثی کشته و زخمی و 19 هزار نفر نیز به اسارت نیروهای رزمنده ایرانی در آمدند.
وضعیت دشمن
فرماندهی سپاه سوم ارتش عراق تدابیر پدافندی ویژهای در این منطقه به مورد اجرا گذاشته بود؛ نحوه آرایش نیروهای دشمن با توجه به موقعیت زمین، به صورت مثلثی فرضی بود، مثلثی که ضلع شرقی آن، به طول حدود 100 کیلومتر در امتداد رودخانه کارون از خرمشهر تا آبادی ملیحان، واقع در 20 کیلومتری جنوب غربی اهواز قرار داشت؛ ضلع شمالی آن حدود 60 کیلومتر از ملیحان در امتداد کرانه جنوبی رودخانه کرخه کور، هویزه، رودخانه نیسان تا هورالعظیم کشیده شده بود و ضلع بزرگ این مثلث نیز، خط مرزی دو کشور؛ از محل تلاقی رودخانه نیسان با هورالعظیم تا پاسگاه ژاندارمری «حدود» در کرانه نهر خین، به طول 150 کیلومتر بود.
تدبیر پدافندی دشمن در ضلع شمالی مثلث که شامل شرق هورالعظیم، ساحل رودخانههای نیسان و کرخه و ادامه خط دفاعی در حوالی آبادی ملیحان و به طرف جنوب تا پادگان حمید می شد، چنین بود: ایجاد استحکامات فشرده، بهره برداری از موانع هورالعظیم و مناطق آب گرفتگی، تهیه قدرت آتش متراکم و انبوه و پیشبینی احتیاطهای قوی برای انهدام رخنههای احتمالی؛ با استقرار دست کم دو لشکر تقویت شده 5 مکانیزه و 6 زرهی در دشت جفیر.
اساسا تدبیر پدافندی دشمن در این منطقه مبتنی بر این باور بود که سمت اصلی تهاجم نیروهای ایرانی از جاده اهواز - خرمشهر خواهد بود، زیرا - برپایه روشهای کلاسیک - وجود این جاده به عنوان عقبه مطمئن، بهترین راه کار شناخته میشد. بنابراین، دشمن علاوه بر استقرار دو لشکر تقویت شده 5 مکانیزه و 6 زرهی، در دشت جفیر واقع در منطقه جنوب غربی اهواز و جاده استراتژیک اهواز به خرمشهر، استحکامات و مواضع بسیاری را با بهره برداری از موانع طبیعی ایجاد کرده بود.

باید به این واقعیت مهم اشاره کرد که تدبیر پدافندی فرماندهی ارتش عراق در ضلع شرقی منطقه، در امتداد رودخانه کارون - با توجه به ناآگاهی دشمن از سمت اصلی تک نیروهای خودی - بسیار ضعیف بود و تنها در برخی از نقاط، مواضعی را به وجود آورده و با اتکا به یگان های سبک تامینی و پوششی، به احتیاط های متحرک و غیرمتحرک بسنده کرده بود.
لشکر 3 زرهی سپاه سوم ارتش عراق با استقرار در سه محل جداگانه در غرب جاده اهواز - خرمشهر، وظیفه دفاع را به عهده داشت.
فاصله نیروهای تامینی و پوششی دشمن از ساحل غربی رودخانه کارون سبب شد که نیروهای خودی با تدبیر عملیات عبور از رودخانه، نیروهای دشمن را غافل گیر کنند.
در ضلع جنوبی (منطقه خرمشهر) دشمن با نیرویی به استعداد 17 گردان در دو سمت شرقی و شمالی شهر اشغالی خرمشهر آرایش گرفته بود تا هرگونه عملیات عبور از رودخانه در تک جبههای به داخل خرمشهر و یا ورود به این شهر از سمت شمال را مهار کند. ایجاد استحکامات در خرمشهر با تخریب ساختمان ها برای جلوگیری از فراهم شدن زمینه مناسب جهت وقوع جنگ شهری و نبرد تن به تن، بخش دیگری از تلاش دشمن به منظور حفظ خرمشهر بود.
استعداد سپاه سوم ارتش عراق در این منطقه تا پیش از آغاز عملیات الی بیت المقدس چنین بود:
-لشکر 6 زرهی از جنوب رودخانه کرخه تا شهر اشغالی هویزه
- لشکر 5 مکانیزه از غرب اهواز تا روستای سید عبود
باید به این واقعیت مهم اشاره کرد که تدبیر پدافندی فرماندهی ارتش عراق در ضلع شرقی منطقه، در امتداد رودخانه کارون - با توجه به ناآگاهی دشمن از سمت اصلی تک نیروهای خودی - بسیار ضعیف بود و تنها در برخی از نقاط، مواضعی را به وجود آورده و با اتکا به یگان های سبک تامینی و پوششی، به احتیاط های متحرک و غیرمتحرک بسنده کرده بود.
- لشکر 11 پیاده از سید عبود تا خرمشهر (تیپ های 22، 48 و 44 از لشکر 11 پیاده، و نیز تیپ 33 نیرو مخصوص مامور حفاظت از خرمشهر بودند.)
-لشکر 3 زرهی در شمال خرمشهر
-تیپ مستقل 10 زرهی، یگان در احتیاط نزدیک سپاه سوم، در شرق بصره مستقر .
نتایج عملیات
عملیات بیتالمقدس موجب شد تا كشورهای عرب منطقه به تقویت مالی و نظامی عراق مبادرت ورزند. بازتاب عملیات بیتالمقدس در رسانههای بیگانه در جریان آزادسازی خرمشهر و مراحل مختلف عملیات سخنان ضد و نقیضی از خبرپراكنی استكبار برای تضعیف روحیه مردم ایران به كار گرفته شد كه فتح خرمشهر خط بطلان بر تمام این توطئهها كشید.
مناطق و تأسیسات آزادشده

آزادشدن شهر بندری خرمشهر، شهر هویزه و پادگان حمید
جاده مهم و تداركاتی اهواز- خرمشهر- كرخه نور
جاده سوسنگرد- هویزه
خارج شدن بخش وسیعی از جنوب میهن اسلامی از زیر آتش دشمن
تصرف و تأمین هشت پاسگاه مرزی
تجهیزات منهدم شده دشمن
285 دستگاه تانك و نفربر
500 دستگاه خودرو
دهها قبضه توپ سبك و سنگین
مقدار زیادی از انواع تیربار و سلاحهای سبك و سنگین
دهها انبار مهمات
40 فروند هواپیما
دو فروند هلیكوپتر
چندین دستگاه لودر و ماشینآلات مهندسی
غنایم
105دستگاه تانك و نفربر
دهها انبار مهمات
95000عدد انواع مین
صدها دستگاه خودرو سبك و سنگین
30 دستگاه جیپ حامل توپ106 میلیمتری
تعداد زیادی لودر وبولدوزر و ماشینآلات مهندسی
18 قبضه توپ 130 میلیمتری
هزاران قبضه سلاح انفرادی
منبع : گروه پایداری سایت تبیان
(( تصاویر به یادماندنی روزهای حماسه و شور ، روزهای پر معنویت و رشادت و روزهای پرشکوه آزادسازی خرمشهر عزیز و روز یاد شهیدانی چون جهان آرا و اخوان ))

روز چهارم خرداد 61 فرصتی دست داد تا بار دیگر در سطح شهر بگردم. چیز چندانی از خرمشهر باقی نمانده بود. امروز بعد از 31 سال با آن که ویرانی ها بازسازی شده اند، اما شهر آباد نشده و به روزهای اوج پیش از جنگ برنگشته است .
روزهای اول عملیات بیت المقدس، نیروهای ایرانی مجبور به گذشتن از دشت ها و زمین های صافی بودند که همین مسئله آنان را آسیب پذیر می کرد.




مجروحان عملیات بیت المقدس خیلی سریع توسط بالگردهای هوانیروز به پشت جبهه منتقل می شدند.




صبح 10 اردیبهشت 61، در نخستین ساعات شروع عملیات بیت المقدس، خاکریزهای روی جاده اهواز- خرمشهر به دست نیروهای ایرانی فتح شد. عراقی ها در روز اول عملیات، تلفات سنگینی را متحمل شدند.

با اعلام رسمی پیروزی عملیات بیت المقدس، فضای پرشور حاکم بر خرمشهر خیلی زود به همه ایران تسری پیدا کرد .
به خرمشهر خوش آمدید .

بخش نخست

خرمشهر آزاد شده بود و ترانه شادی، به یاد جهان آراهای حماسه ساز، با نبودی... شهر آزاد گشته سرشار از اشک شادی و شعف بود؛ این را خودروهایی که با چراغ روشن و برف پاک کنهای رقصان در خیابانها به راه افتادند نوید میدادند... .
فتحی که نقطه عطف هشت سال جنگ تحمیلی میشود و اوج عزت ما را به ذلت دشمن گره میزند تا جایی که تا سالها بعد و تا امروز، اثرات جانبیاش در سرزمین ما به عنوان قدرت بازدارندگی دیده میشود.
اکنون سی سال از آن زمان گذشته و فرارسیدن بهار آزادی خرمشهر بهانهای شد تا به سراغ یکی از سردارانی برویم که به گفته خودش، سعادتی از باب حضور در آن مقطع تاریخی داشته است؛ فردی متولد اهواز که پایان تحصیلاتش، همزمان میشود با آغاز جنگ تحمیلی و همین دستمایه کافی است تا جوان بیست و پنج ساله آن روز به عرصهای وارد شود که امروز برایش پر است از خاطرات تلخ و شیرین.
* چرا تصرف خرمشهر برای صدام اهمیت داشت؟
ـــ در آغاز باید بگویم که خرمشهر برای دشمن هدف نبود؛ چرایی این استدلال را هم توضیح خواهم داد. برای ارزیابی این موضوع باید ببینیم که دشمن با چه هدفی جنگ را آغاز کرد؛ یعنی نخست جنگ هدف گذاری میشود و بعد بر پایه اهداف جغرافیا تعیین میشود و به تصرف درمیآید.
این در حالی است که صدام اینگونه می پنداشت با رسیدن به هدف میانی، هدف اصلی را هم محقق میکند و به همین دلیل بود که جغرافیای خوزستان هدف اصلی در این جنگ اجتناب ناپذیر میشد.
* چرا میگویید جنگ اجتناب ناپذیر بود؟
ـــ از این روی، جنگ تحمیلی را اجتناب ناپذیر میدانیم که ارزیابیها نشان میدهد اهداف سه گانه صدام از مدتها پیش طراحی شده بود و در همین راستا، نزدیک نوزده ماه تدارک دیده بود؛ از خرید تسهیلات گرفته تا ساماندهی تشکیلات یگانی و آموزش لازم. اینجا بود که زنجیرهای از اقدامات را آغاز کردند که جنگ تحمیلی، آخرین حلقه آنها بود که آن اقدامات حکم جنگهای کوچک را داشت تا زمانی که فرصت برای جنگ بزرگ فراهم شد، به کشورمان حمله کنند.

بدین ترتیب زمانی که فرصت را مناسب یافتند، در سه جبهه به کشورمان حمله کردند؛ در جبهه شمال غرب به دنبال ایجاد درگیریسازی داخلی بودند و تجزیه طلبی را دستور کار داشتند، در جبهه میانی دورسازی را قصد داشتند که ضمن آن، بخشی از توان رزمی ایران را درگیر جنگ کنند و بغداد را از خطر دور سازند و نیز قدرت پشتیبانی از سایر نقاط را از ما بگیرند و سرانجام در جبهه جنوبی، رویای اشغال خوزستان را در سر میپروراندند که میتوانست هر سه هدفشان از آغاز جنگ را تامین کند.
* از کجا به این نتیجه رسیدید؟
ـــ با نگاهی به جغرافیای مناطق تحت هجوم دشمن، درمییابیم که در ۱۳۰۰ کیلومتر مرز زمینی مشترکمان با عراق، دشمنان در هزار کیلومتر مرز شمالی تنها ۵ هزار کیلومتر تصرف کردند؛ اما در ۳۰۰ کیلومتر مرز مجاور خوزستان، نزدیک به ده هزار کیلومتر از سرزمینمان را به اشغال خود درآوردند. بدین ترتیب که در این بخش، در سه محور شمالی (شوش و دزفول و در کل محدوده رودخانه کرخه)، محور میانی (حمیدیه، سوسنگرد و نهایتا اهواز) و محور جنوب (خرمشهر و آبادان) جنگ را آغاز کردند و در محور شهر خرمشهر (بخش غربی) به دلیل متصل بودن جغرافیای منطقه با خاک عراق، تصرفات بیشتری داشتند.
این در حالی است که در خرمشهر، مقاومت به ۳۳ روز (شاید هم ۴۴ روز، اگر درگیری را از بیست شهریور حساب کنیم که بود) رسید و مقاومت سوسنگرد، به رغم دو بار سقوط این شهر، سرانجام به پیروزی رزمندگان اسلام رسید تا همچنان قصه حماسه این شهر ناگفته باقی بماند و اهواز حفظ شود تا افزون بر آن، حفظ این محور عاملی باشد برای مقاومت بیشتر در خرمشهر و عدم پیشروی دشمن در شمال خوزستان در آینده هم برای باز پس گیری این بخش از خاکمان، موقعیت ممتازی داشته باشد.
* چرا دشمن از اهواز به خرمشهر متمایل شد؟
ـــ دشمن میخواست با تصرف اهواز به هدف سقوط خوزستان دست پیدا کند و برای این امر هدفگذاری، کمتر از یک هفتهای هم کرده بود اما نخستین شبیخون نیروهای مستقر در اهواز مانع کارشان شد. در این محور، نزدیک به هفت هشت عملیات انجام دادیم که نتیجه آنها ثباتی بود که حاکم شد و دشمن را مجبور کرد از این محور ناامید شود و به خطوط دیگر روی بیاورد و اینجا بود که خرمشهر تنها هدف مهم دشمن شد تا شاید بتوانند ثابت کنند که بخشی از اهدافشان را محقق کردهاند؛ هرچند در هدف حداکثری سیاسی، این هدف خودش حداقل بود.

اینجاست که به باور من، میبایست آغاز جنگ را جشن بگیریم، نه پایان آن را زیرا در همین شروع جنگ، توانستیم دشمن را در رسیدن به اهدافش شکست دهیم. دشمن توانسته بود تا نزدیکی شهر اهواز پیش بیاید و حتی از حمیدیه هم گذر کرده بود که اگر مسلط میشد، روز دوم سوم جنگ خرمشهر هم سقوط میکرد؛ اما امام (ره) پیامی صادر کرد و حضور با شور حسینی، موجب شد تا مایی که نیروی نظامی هم نداشتیم، بتوانیم دشمن را به عقب برانیم تا دشمن در این محور شکست خورده، هدف ثانویهای را در دستور کار گذارد که همان اشغال خرمشهر و پیشروی در آن محور با اتکا به جادههای متصل مواصلاتی بود.
حماسهای که بزرگتر از آزادسازی خرمشهر است
ـــ با نگاهی به تاریخ درمییابیم که تا کنون دستکم دو بار خرمشهر از سرزمینمان جدا شده و هر بار با دادن یک مابهازا به میهنمان برگشته است، به جز این بار که هیچ مابهازایی برای بازپسگیری آن پرداخت نشد؛ شهری که در تاریخهای نه چندان دور، دو بار توسط نیروهای فرا منطقه به اشغال درآمده و هر بار با دست کشیدن از مناطقی مثل هرات یا قسمتهای دیگر سلیمانیه باز پس داده شده؛ ولی این بار تنها توسط مردم ایران و نیروهای مسلح ایران (ارتش و سپاه و بسیج و جهاد) در حالی پس گرفته میشود که توسط دشمنی به مراتب قویتر به اشغال درآمده بود.
البته وقتی که به اهداف صدامیان دقت کنیم، درمییابیم که این حماسه بزرگ، یعنی مقاومت در کنار حماسه بزرگتر جلوگیری از سقوط اهواز دیده میشود؛ به عبارت بهتر، اشغال خرمشهر به دست نیروهای بعثی عراقی، نشانه قدرت نیست. برای ما، علامت از خود گذشتگی و ایثار رزمندگان مستقر در خرمشهر است؛ اما مانع شدن از تحقق هدفگذاری دشمن در تصرف اهواز در این مقطع در کنار ایثار مدافعان خرمشهر، حکایت از یک مقاومت جانانه دارد.
* چرا خرمشهر سقوط کرد؟
ـــ البته باید گفت بخش غربی خرمشهر، چون همه شهر هیچ وقت سقوط نکرد. در آغاز جنگ، ارتشی به کشور ما حمله کرد که دست کم نوزده ماه آموزش دیده بود و تجهیز شده بود، در حالی که در این سو، ما نیروی نظامی منسجمی نداشتیم. اینکه الان ما میگوییم چرا سقوط کرد، نخست باید بدانیم که همه خرمشهر سقوط نکرد، بلکه غرب کارون یعنی بخشی از خرمشهر سقوط کرد که تیرهای مستقیم و غیرمستقیم (منحنی) عراق، میتوانست آن را اشغال کند. اشغال آن برای نظامیان با توجه به جغرافیای خرمشهر برای عراق، افتخار نیست، ولی برای مدافعان خرمشهر، دفاع از این هدف سهلالوصول در ۳۴ ـ ۴۴ روز، یک رکورد بینظیر حماسی است؛ بنابراین، لازمهاش این است که بدانیم تا روزها پیش از جنگ، شهرهای مرزی ما زیر هجوم توپخانه دشمن بود و شلیک همزمان پنج توپ دشمن، به شلیک «توپ خمسه خمسه» تعبیر میشد، در حالی که چنین توپی وجود ندارد؛ جنگ در چنین شرایطی به ما تحمیل شده بود!

«جئنا لبنقی»!
میبایست تأکید کنیم که جنگ ما، جنگ بین دو ارتش آماده نبوده بلکه در یک طرف، یعنی طرف عراقی یک ارتش بود و در طرف ما غافلگیری؛ با افرادی که مثل من تازه فارغ التحصیل شده از دانشگاه، نه دانشگاه افسری رفته بودیم و نه چیزی از جنگ میدانستیم و ارتش قهرمان ما که درگیر رخدادهای پس از انقلاب شده بود.
در خرمشهر هم وضع به همین شکل بود، دشمن از مسیر مستقیم به کنار شهر رسیده بود و از یک سو، مردم شهر مقاومت میکردند و از یک سو، مردمانی در جای دیگر مانع از دسترسی دشمن به محور ارتباطی اهواز ـ خرمشهر میشدند تا مقاومت درون شهر، محصور نشود. همه اینها در مقابل دشمنی رخ میداد که میگفت «آمدهایم تا بمانیم» و آن را به در و دیوار بخشی از شهر که سقوط کرد، نوشت.
مقاومت جانانه خرمشهر در مقابل دشمنی دوام نیاورد که قصدش گرفتن منطقهای بسیار گستردهتر از خرمشهر بود و اتوبانی هم آمده بود؛ یعنی حتی یک مانع طبیعی هم در سر راه خود نمیدید. مانعی مثل رودخانه بهمنشیر که مانع از پیشروی دشمن به سمت آبادان شد و به کمک رزمندگان ما آمد تا دشمن را زمین گیر کنند.
* از نظر شما، راز مقاومت طولانی مدت خرمشهر چیست؟
ـــ یکی از دلایلی که دشمن ۳۳ روز پشت دروازه شهر زمین گیر شد، مقاومت حماسهای مدافعان شهر بود. آنها فکرش را هم نمیکردند که از همان آغاز ورود به کشورمان با چنین مقاومتی روبهرو شوند. در جلوگیری از سقوط خرمشهر، دو عامل موثر بود؛ یک عامل در پیرامون شهر بود که مانع از سقوط محورهای اهوازـ خرمشهر و آبادان ـ خرمشهر میشد و تاثیر بسیاری بر تضعیف روحیه دشمن داشت و دوم مقاومت مثال زدنی در درون شهر که با تلفاتی که به دشمن تحمیل میکردند، نه میگذاشتند دشمن شهر را دور بزند و نه اجازه میدانند که وارد شهر شوند.
بدین ترتیب لحظات مقاومت که همه سرشار از حماسه است، افزایش مییافت و همین موضوع، بار روانی دشمن را افزون میکرد تا اینکه سرانجام با محاصره شدن ناقص آبادان، کمک رسانی به خرمشهر کم شد تا به شکل طبیعی پس از ۳۳ روز درگیری بخشی از خرمشهر در اختیار دشمن قرار گرفت؛ باز هم میخواهم تأکید کنم، بخشی از شهر خرمشهر.
* چرا دشمن نتوانست از کارون عبور کند و به سمت آبادان پیش روی کند؟
ـــ البته پس از سقوط شهر، اقداماتی هم برای پیشروی کردند و حتی یک بار در محدوده شمال شرقی شهر، موفق به عبور از کارون هم شدند اما به سرعت عقب نشینی و سعی کردند که از پیروزی کسب کرده نهایت بهره را ببرند. بدین ترتیب خرمشهری را که عقبهاش کارون بود، به دست آورده بودند و حتی قدرت تصرف بخش کوچک شرق کارون را هم نداشتند تا مقاومت مردمی در خرمشهر عامل انگیزشی بزرگی بشود برای حفظ آبادان.
به عبارت دیگر، دفاع تن به تانک در این نقطه به اینجا انجامید که روحیه ارتش عراق متزلزل شود و کار به جایی برسد که دشمنی که قصد تصرف قسمتهای گستردهای از کشورمان را داشت، بحث آتشبس پس از اشغال خرمشهر را پیش بکشد وهدفی که قرار بود با آتش ادوات و توپخانه، وبا یک گردان فتح شود پس از سی و سه روز و با بکارگیری یک شکل قسمتی از آن به اشغال درآمد.
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: ، ،